خبرگزاری پورانا

PNA

رابطه دروغ‌بزرگ با ترور بزرگ؛ داعش این‌قدر توانمند است؟!

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

ترور خلیل‌الرحمان حقانی، وزیر امور مهاجران در حکومت خودخوانده طالبان، بدون شک یکی از بزرگترین ترورها در حاکمیت بیش از سه سال طالبان در افغانستان است. در بیشتر از سه سال اخیر، طالبان اکت و ادای قدرتمندی زیادی کردند. آنان نارواهای زیادی را بر مردم و مخالفان روا داشتند اما رهبران و مقام‌های این گروه در میان حصار امنیتی و محافظان تا دندان مسلح احساسی از غرور و پیروزی را تبارز می‌دادند که گویا دست کسی به آنان نمی‌رسد.
کافی است به یاد بیاوریم که در دوره بیست ساله جمهوریت برغم آن‌که طالبان تا آن حد توانایی داشتند که موتر لاری را پر از مواد انفجاری کرده و در قلب کابل انفجار می‌دادند، اما نتوانستند یک وزیر کابینه دولت را در دفتر کارش ترور کنند. این نکته به ما یادآوری می‌کند که رویداد روز چهارشنبه که یک وزیر کابینه طالبان در آن کشته شد، چقدر بزرگ است.
طالبان اعلام کردند که حمله انتحاری به جان خلیل‌الرحمان حقانی، کار گروه داعش خراسان بوده است. داعش نیز مسوولیت این حمله را به عهده گرفت. بنابراین، باید گفت که داعش حتمن از قدرت و توانایی زیادی برخورد است که می‌تواند یک وزیر کابینه طالبان را در دفتر کارش ترور کند. قدرتی که بیشتر و فراتر از قدرت طالبان در زمان شورشی بودن این گروه است. این نمایش قدرت از جانب داعش، حاوی پیام تکاندهنده‌ای برای طالبان باید باشد.
اما درک مسأله از آنجا دشوار می‌شود که طالبان مدعی است که داعش را نابود کرده است. این گروه حتا موجودیت افراد داعش در نقاط دور دست افغانستان را نیز انکار می‌کند و می‌گوید که داعش حضور فزیکی ندارد و صحبت در مورد حضور داعش در افغانستان تبلیغاتی بیش نیست.
با توجه به این امر، می‌توان گفت که طالبان با بیان این‌که داعش در افغانستان حضور ندارد، دروغ بزرگی را به خورد مردم و جهانیان داده‌اند. به بیان دیگر، ترور بزرگ به دروغ بزرگ ربط دارد. ترور بزرگ، دروغ بزرگ را افشا کرده است.
موضوع حضور داعش در افغانستان در گزارش‌های متعدد امنیتی شورای امنیت سازمان ملل، امریکا و برخی از کشورهای دیگر یادآوری شده است. کشورهای منطقه نیز بارها از حضور داعش در افغانستان ابراز نگرانی کرده‌اند. ایران، پاکستان، چین و کشورهای آسیای میانه همه و همه بارها نگرانی‌ خود را از حضور گروه‌های تروریستی فعال در افغانستان به ویژه شاخه خراسان داعش ابراز داشته‌اند. همه از طالبان خواسته‌اند که در این زمینه موضع روشن و جدی اتخاذ کند. طالبان نیز همواره در پاسخ به گزارش‌ها و انتقادهایی که در خصوص عدم جدیت در مبارزه با داعش مطرح شده، گفته است که با این گروه مبارزه کرده و حضور آن را به صفر رسانیده است.
اما چنان‌که گفته شد، داعش هر از گاهی حملات قدرتمند و مرگباری را در کابل و ولایت‌ها انجام داده که روایت مبارزه طالبان با این گروه را به چالش می‌کشد. ترور خلیل حقانی موضوعی نیست که طالبان به سادگی بتوانند آن را توجیه کنند و پس از آن از انکار وجود داعش سخن بگویند.
آگاهان امور امنیتی در افغانستان به این باوراند که داعشی نامی است که طالبان بواسطه منسوب کردن حملات مرگبار مرتبط به اختلافات داخلی خود به آن، به اختلافات داخلی خود سرپوش می‌گذارند.این فرضیه را نیز نمی‌توان با قاطعیت رد کرد، اما در عین حال، اتکا کامل به این فرضیه، بازهم فرصتی است برای طالبان تا ناتوانی یا بی‌ارادگی خود در مبارزه با داعش را پنهان کند.
به عبارت دیگر، ابهام موجود در رابطه طالبان و داعش و فرضیه‌هایی که در خصوص اختلاف‌های درونی روبه رشد در میان طالبان مطرح شده، اگر از یک طرف چالش‌های جدی‌ای را فرا راه طالبان ایجاد می‌کند اما جانب دیگر، فرصتی به این گروه است که کار داعش را به اختلاف‌های درونی ارجاع بدهد و ترورهای مرتبط به اختلاف‌های درونی را به داعش پیوند بدهد.
به باور اگاهان امور امنیتی، در دوره جمهوریت نیز یک چنین وضعیتی وجود داشت. در آن زمان نیز برخی از حملات تروریستی نامتعارف که طالبان مسوولیت آن را به عهده نمی‌گرفت و به عوامل ناشناخته درون ساختاری ارجاع می‌داد، به داعش نسبت داده می‌شد. در همین راستا، چندبار حنیف اتمر مشاور امنیت ملی اشرف غنی متهم به داعش‌سازی شد.
یک تحلیل این است که شمار زیادی از فرماندهان و مقام‌های ارشد طالبان با داعش در ارتباط‌اند و یا خود داعشی هستند. یکی از افراد متهم، سراج‌الدین حقانی است که گفته می‌شود یک شاخه داعش را رهبری می‌کند. این نکته دیگری است که پیچیدگی قضیه را بیشتر می‌کند و بررسی عوامل ترورهای بزرگ نظیر ترور خلیل حقانی را دشوار می‌سازد.

نکته دیگر در این زمینه، انتحاری‌پروری طالبان به ویژه شبکه حقانی است. همین خلیل حقانی که در حمله انتحاری کشته شد، به پدر انتحاری معروف بود. او هزاران انتحاری را تربیت کرده و به عملیات انتحاری فرستاده بود. طالبان انتحاری را استشهادی می‎‌گویند. یکی از کاربران فیسبوک پرسیده که معلوم نیست طالبان فرد انتحاری کننده به جان خلیل حقانی را انتحاری می‌گویند یا استشهادی؟ این یک بن‌بست گفتمانی و روایتی دیگر برای طالبان است. سراج‌الدین حقانی بارها انتحاری‌ها را تشویق و خانواده‌های آنان را مورد تفقد نقدی قرار داده است. گفته می‌شود که طالبان هزاران نفر انتحاری دارند و تشکیلات رسمی موسوم به قطعات استشهادی درست کرده‌اند. آیا مرگ عموی سراج‌الدین حقانی از سوی یک حمله کننده انتحاری، در رفتار طالبان نسبت به پدیده انتحاری تغییری وارد خواهد کرد؟
اگر کشته شدن خلیل حقانی نتیجه اختلافات درونی طالبان باشد، بدون شک رهبران و مقام‌های طالبان را به ترس و دلهره دایمی دچار خواهد کرد. گفته می‌شود که بسیاری از مقام‌های طالبان از افراد انتحاری برای خود محافظ برگزیده‌اند. حالا این ترس آنان را دنبال خواهد کرد که مبادا انتحاریِ محافظش روزی خود را منفجر خواهد کرد.
خطر انتحاری‌ها برای رهبران طالبان از آنجا جدی‌تر خواهد شد که فساد اخلاقی رهبران طالبان به کمک رسانه‌های اجتماعی زبان‌زد شده است. رهبران طالبان انتحاری‌ها را با این مفکوره تربیت می‌کنند که دشمنان ما از نظر اخلاقی مفسد و مباح‌الدم‌اند اما ما(رهبران طالبان) از گناه و فساد مبرا هستیم. چنین عقیده‌ای است که به انتحاری‌ها اجازه می‌دهد، به دستور رهبران طالبان خود را منفجر کنند و به زعم خود شان یک انسان مفسد را از بین ببرند. اما وقتی انتحاری‌ها دریابیند که رهبران طالبان خود شان بیش از همه مفسداند و سرگرم فساد و رزایل اخلاقی هستند، آنگاه آنان یا دست از انتحاری خواهند کشید و یا هم رهبران طالبان را هدف قرار خواهند داد. در واقع پرورش انتحاری، بازی با آتش است. این آتش هر لحظه می‌تواند دامن صاحب خود را بگیرد.
اما هرگاه حمله به خلیل حقانی کار حلقات داخلی طالبان باشد و اختلافات داخلی ربطه داشته باشد، می‌تواند سرآغازی به سلسله‌ ترورهای دیگر باشد و دامن شماری از مقام‌های طالبان را بگیرد. نگاه از این زاویه می‌تواند سناریوهای مختلفی را فرا راه ما قرار دهد که بتوان براساس آن از آغاز یک مرحله جدید و گشوده شدن صفحه تازه‌ای در حیات سیاسی طالبان سخن گفت.
بسیاری از تحلیل‌گران در بررسی قضیه ترور خلیل حقانی فرضیه اختلاف‌های داخلی را مورد توجه قرارداده‌اند. خلیل حقانی با دو جناح دیگر از رهبران طالبان در تقابل و رقابت قرار داشت. جناح ملاهبت‌الله و جناح ملابرادر. حتا برخی‌ها گفته‌اند که خلیل حقانی با سراج‌الدین حقانی نیز میانه خوب نداشت و نشانه‌هایی از رقابت بر سر تصاحب رهبری شبکه حقانی میان آنان دیده شده بود.
ارتباط کشته شدن خلیل حقانی به اختلاف‌ها داخلی، به این معنا می‌تواند باشد که یک مرحله از تنش و رقابت و اختلاف میان طالبان به سر رسیده و به اصطلاح بذر نفاق میان این گروه پس از گرفتن قدرت بار داده است. از اینجا به بعد می‌توان انتظار کشته شدن هر یک از مقام‌های ارشد طالبان را داشت. اگر این حمله از سوی هبت‌الله صورت گرفته باشد، او توانسته یک ضربه کاری به حریف خود حقانی وارد کند. این به حیثیث و اعتبار سراج الدین حقانی لطمه جبران‌ناپذیر وارد کرده است. وقتی وزیر امور داخله یک کشور نتواند امنیت عموی خود را تامین کند، چگونه می‌تواند از یاران و همپیمانان خود در درون ساختار طالبان حفاظت و حمایت کند؟ به احتمال زیاد شمار زیادی از فرماندهان وفادار به شبکه حقانی در صدد تامین ارتباط با جناح‌های دیگر و پشت کردن به سراج الدین حقانی برآیند. مگر این‌که سراج‌الدین حقانی بتواند در یک فرصت زمانی نه چندان طولانی ضد حمله خود را انجام دهد و به متحدان خود اطمینان دهد که قادر به حفاظت از آنان است.
اگر کشته شدن خلیل حقانی، براستی کار داعش باشد، احتمال اینکه خیلی از فرماندهان طالبان در صدد تامین ارتباط با داعش شوند، بعید نیست. این حمله به فرماندهان طالبان می‌رساند که داعش قدرتمند است و می‌تواند در آینده به یک نیروهای قابل ملاحظه تبدیل شود. نباید فراموش کرد که بسیاری از فرماندهان طالبان با ترس مداوم از احتمال ترور شدن زندگی می‌کنند. آنان هر جناحی را که تشخیص بدهند که قدرت زیاد دارد، به همان جناح گرایش پیدا می‌کنند.اما یک سناریوی دیگر، این است که خلیل حقانی از سوی استخبارات خارجی کشته شده باشد. در میان طالبان نیروهای استخباراتی متنوعی نفوذ دارند. شمار زیادی از فرماندهان و مقام‎‌های طالبان در فهرست گروه‌های تروریستی سازمان‌های استخباراتی قرار دارند و هدف حمله های غافلگیرانه هستند. در این صورت، باید گفت که حلقات استخباراتی نیرومندی در درون طالبان هستند که این گروه را در جهت اهداف خود می‌چرخانند و متمردین از دساتیر خود را نابود کنند.
در این اواخر، بحث چگونگی مواجهه با طالبان از سوی قدرت‌های خارجی و کشورهای منطقه با جدیت بیشتری دنبال شده و روی سناریوی سیاسی مختلفی بحث شده است. این‌که آینده طالبان چه می‌شود و چگونه می‌توان ساختاری را ایجاد کرد که زمینه کسب مشروعیت ملی و بین‌المللی فراهم شد. در این بحث‌ها، برخی از مقام‌های طالبان به عنوان اشخاص مفید انگشت نشان شده و برخی از آنان مضر تلقی شده است. روابط پیچیده و پنهانی که رهبران و مقام‌های طالبان با قدرت‌های بیرونی دارند نیز مزید بر علت شده تا آنان در معرض برنامه‌های حذفی قرار گیرند. می‌تواند این احتمال مطرح باشد که برخی از رهبران طالبان که عناصر نامطلوب برای یک تحول سیاسی تشخیص داده شده‌اند و برنامه حذف آنان روی دست گرفته شده است.
اما هر باشد که این اتفاق برای طالبان یک آغاز نامیمون است. چه حقانی در نتیجه اختلافات داخلی کشته شده باشد، چه کار داعش باشد و چه کار استخبارات بیرونی در همه حال، این رویداد نشانه‌ای از ترک برداشتن روایت و صف واحد طالبان است که تا کنون این گروه از آن به افتخار یاد می‌کرد. البته با توجه جور و ظلمی که طالبان بر مردم کرده‌اند، مرگ هر مقام این گروه، را مردم به عنوان یک خبر خوش تلقی می‎کنند. کسی که هزاران انسان را بوسیله انتحاری‎‌ها کشت، وقتی کشته می‌شود، حس انتقام‌جویی مردم تا حدی اشباع می‌شود.

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.