براساس شواهد انکارناپذیر تاریخی وقتی نادرغدار در رأس گروه حشری قومی از جنوب وارد شهر کابل شد و امیرحبیبالله کلکانی به جبلالسراج عقب نشست، امنیت شهرکابل از میان رفت. لشکر قبیلوی وزیری، زازی و منگل خود را فاتح شهر دانسته به غارت شهر پرداختند. سربازان جنوبی نادر نه حرمت زن را نگهمیداشتند نه حریم خصوصی مردم را. آنان به هرجا وارد میشدند اموال مردم را تاراج و به مردان و زنان با خشونت رفتار میکردند.
شهروندان کابل هرچه عریضه وشکایتنامه عنوانی حاکمان زمان(نادریان) مینوشتند، اقدام بازدارنده از سوی حکومت صورت نمی گرفت. مردم شمالی حتا اجازه شکایت و فرستادن عریضه را هم نداشتند. این رویدادها را «افغانستان در مسیر تاریخ»، «افغانستان درپنج قرن اخیر» و سایر کتب تاریخی، که بدون سانسور دولتی نگاشته شده، تایید میکنند.
درکنار کتب معروف تاریخی، روایتهای شفاهی زیادی در میان مردم شمالی وجود دارد که سینه به سینه از چوروچپاول، ظلم وجور لشکریان حشری جنوبی از زازی تا وزیری(وزیرستانیها) نقل شده و به ما رسیده است. این روایتها حکایت از آن دارد که نادر وبرادرانش با چنان قساوت وبیرحمی عمل کردند که هیچ دولتی با اتباع خودش ولو مغضوب به آن گستردگی خشونت نمیکند. دراین میان، نقش جنایتکارانه محمدگل مومند در مظالمی که در آن زمان بر مردم شمال رفته، بسیار بارز وبرجسته است.
تفکر برتریطلبی قومی که توسط محمود طرزی خسر/پدر زن امان الله وارد افغانستان شد مبدل به شونیزم رسمی شد که بعد از امانالله در دوره نادر و سپس صدارت برادرانش تا دهه قانون اساسی کماکان ادامه یافت.
در ظرف نُه ماه، نادرخان دوباره امر غارت شمالی را تحت شعار” سرش ازمن مالش ازشما” به لشکریان قبایلی موسوم به لشکر سرحدی صادرکرد اما لشکر مهاجم که در میان مردم شمال به نام منگلیها مشهور است، شامل اقوام زازی، منگل، زدران و وزیر نیز بودند که اموال مردم را به غارت بردند وهرکه را دل شان خواست کشتند.
نادرغدار پس ازاینکه امیرحبیب الله کلکانی وشانزده تن از اعضای حکومتاش را، با سپردن تعهد کتبی درقرآن مجید به کابل فراخواند، بدون محاکمه و خلاف عرف معمول به جوخه اعدام سپرد. پس از آن، نادر برای باراول دستور غارت شمالی را صادر کرد. لشکریان جنوبی، همانند طالبان امروز، به بهانه جمعآوری اسلحه و غنایم دولتی، به خانههای مردم یورش برده زیورات، قالین وپول نقدمردم راغارت کردند.
نُه ماه بعد، وقتی نایب سالارعبدالوکیل خان هنگام شبگردی در ساحه «باغ عارق» کشته شد، محمد گل مومند وزیر داخله حکومت نادر، دستور چپاول شمالی را رسمن صادر کرد که این بار افزون براموال تاراج منقول مردم، به عزت و عفت مردم نیز دست درازی صورت گرفت. زنان ودختران زیادی را لشکریان نادری و مومندی به عنوان با خود به جنوبی بردند. این وقایع دردناک و در واقع درد استخوان شکنی لشکریان جنوب تاهنوز نیز در خاطرات مردم شمالی(تاجیکها) زنده است و از یک نسل به نسل دیگر منتقل میشود.
باری از صوفی غلام حضرت یکی از سرکشهای کلکان در دوره اخیر حکومت ظاهرشاه که در سال ۱۳۵۵ خورشیدی توسط دولت جهموری داود اعدام شد، روایتی به شرح زیر نقل شده است:«من در جنوبی سرباز و راننده یک موتر اکمالتی اردو بودم که یکی از روزها برایم دستور دادند تا کابل رفته مواد لوژستیکی فرقه را انتقال دهم. در نزدیکی کوتل تیره( کوهی میان گردیز ولوگر) سه نفر از موسفیدان را دیدم که منتظر موتر بودند، فکر کردم ثواب دارد که آنها را سوار نموده و کابل ببرم. هرسه نفرشان کنارم نشستند دیدم که بالای جیبهای واسکتها وکرتیهای شان بهادری(مدال را در آن زمان بهادری میگفتند) نصب است. پرسیدم این بهادری را چطوری گرفتنید؛ یکی ازآنها گفت: ما وقتی اشرار شمالی را سرکوب کردیم اعلیحضرت شهید(نادرغدار) بهادریها را به ما داد. وقتی این را شنیدم، تصمیم گرفتم که آنها را زنده به کابل نرسانم و دریک قسمت از کوتل آنان را ازموتر خود به زیر انداختم وموتر را گذاشتم که از جاده بیرون شده وچپه شود. هر سه نفر در آنجا کشته شدند و بعد از آن من دیگر از کشتن آدم نمی ترسیدم. از صوفی غلام حضرت نقل شده که گفته به یاد میآورم که صدها زن ودختر مردم شمالی را آنها باخود برده بودند.
نادر غذا به همه سران اقوام جنوبی که با افرادشان در جنایت ضد بشری درشمالی شرکت داشتند مدال افتخاری داد. در مدال به صراحت نوشته شده بود که به افتخار سرکوب اشرار شمالی، مدال تفویض گردید. مردم شمالی پس ازآن سرکوب بیرحمانه برای سالها مغضوب حکومت بودند. سی سال اجازه داده نشد که مکتب دهاتی کلکان به مکتب ابتداییه ارتقا کند. حاکمان سدوزی، بارکزی و محمدزی را در تاریخخ به عنوان شاهان و سرداران تاریخ افغانستان عنوان دادند و ثبت کتابها کردند اما از امیر حبیب الله کلکانی به عنون دزد سرگردنه یاد میشد. موسفیدان شمالی روایتهای تکان دهندهای از یلغار منگلی دارند که کمتر در کتب تاریخی ازآن جنایات پرده برداشته شده است.
لشکر جنوبی همانند طالبان قندهاری امروزی خانههای زیادی را چپاول وسپس آتش زدند. هیچ تفکیکی دراین مورد میان مردم عام و اعضای حکومت امیر حبیب الله خادم دین رسول الله نداشتند.
سربلند خان زازی خانه شخصی حاجی عبدالرحمن، یکی از بارزگانان کابلی، در ساحه پل محمود خان شهر کابل را غصب کرد و هیچ گاه دیگر آن را مسترد نکرد. حاجی عبدالرحمان هیچ گاه وارد سیاست نشده بود ورابطهای هم با حکومت امیرحبیب الله کلکانی نداشت اما سربلند خان زازی (جاجی)خانه غصبی او مسترد نکرد و هروقت تقاضای استرداد مطرح میشد، سربلند خان زازی می گفت اعلیحضرت نادرخان ارگ را غنیمت گرفته است من این خانه را. اگر نادر خان ارگ را رها میکند من هم این خانه را تسلیم مالکش میکنم. این یکی از نمونههای غصب و اشغال لشکریان جنوب و زورگویی آنان است. آنان تفکیکی میان ملکیت های دولتی و شخصی نمی کردند. غصب املاک دولتی و چور خزاین ارگ توسط لشکریان نادر را نیز تاریخ فراموش نکرده است.
به براساس روایتهای شفاهی از ظلم و تبعیض قومی حکومت نادر، اگر در اسناد دولتی سکونت فردی، شمالی یا کوهستان نوشته میشد آن فرد در هیچ ادارهای استخدام نمیشد واین وضع تا پایان صدارت محمد هاشم خان، کاکای ظاهر شاه که فرد بشدت متعصب وکم سواد بود، ادامه داشت. حتا شاه محمود خان برادر دیگر نادرشاه که بعدها پدر دیموکراسی نام گرفت، وقتی نایبالحکومه قطغن (شمال شرق) مقرر شد، در یک روز چهار هزارنفر را کشت. روایتهای تکان دهندهای از پدر دموکراسی در خان آباد و تخار و بدخشان وجود دارد.
دولت آل یحیی(نادر و ظاهر) قبایل پشتون را در شمالی جابجا کردند. حدود صد سال بعد لشکر مجانی برای طالبان ازمیان ناقلین فراهم شد. در مقاومت اول و سقوط کابل بدست طالبان و در دور دوم ناقلین نقش اساسی درحمایت از طالبان بازی کردند. در دوره جمهوریت امریکایی به رهبری کرزی و غنی، دوباره جزیرهای قدرت پشتونها در شمال احیا شد. طالبان در تمام مناطق پشتون نشین شمال فعال شدند و مورد حمایت حکومت قرار گرفتند.
طالبان در مقاومت اول همانند لشکر منگلی منازل مسکونی بیشماری را درشمالی آتش زدند ومن شخصاً به مدت یک هفته از بلندهای جبل السراج دود وآتش برخاسته از خانهها و تاکستانهای شمالی را به چشم و سر تماشا میکردم. مناطق مختلف کوهدامن زمین(شهرستانهای شمالی ولایت کابل) در آتش خشم و انتقام طالبان/اخلاف قبایل لشکریان جنوبی نادر، می سوخت. طالبان سیاست کامل زمین سوخته را همانند دولت اسرائیل درمناطق اشغالی در شمالی اجرایی کردند.
طالبان در دهم اسد ۱۳۷۸همانند حمله لشکر نادر بر شمالی جنایات بی شمار ضد بشری را مرتکب شدند که در خاطرات مردم کوهدامن، پروان و کاپیسا زنده است . در حال حاضر نیز طالبان همانند حکومت نادر با مردم شمالی در کل برخورد تبعیض آمیز داشته و اگر کسی ازاین مناطق در اداره دولتی مشکلی داشته باشد صدایش توسط گروه تروریستی طالبان شنیده نمیشود. چه بسا که فرد مراجع کننده یا شاکی از پنجشیر باشد.
در حال حاضر نیز مکاتبات اداری اکثراً به زبان پشتو صورت می گیرد و زبان فارسی به عنوان زبان دیوان داری دیگر جایش را به زبان پشتو داده است. اکثر مردم درشمالی و کابل برای افهام وتفهیم با مسوولان طالب ناگزیراند از ترجمان استفاده کنند. این همه یادآور عصر تاریک و یخبندان نادری برای شمالی ها است.
در زمان نادر، قبل از حمله دوم منگلی حکومت فتوای جمعیت العلما را گرفت ومطابق فتوا ملاهای درباری اقدام به جنایت ضدبشری درشمالی کرده و آزدای خواهان را بنام اشرار ویاغی از میان برد. صدسال بعد هم گروه تروریستی طالبان برای حمله بر پنجشیر واندرآب فتوای ملاهای قندهاری را گرفته و مردمان آزاده و مدافعان عزت و ناموس مردم را زیرنام باغی تیرباران کردند.
سیاست قبیلهای حاکمان پشتون، برای سرکوب مردم همیشه از دو حربه: اسلامیت و افغانیت استفاده کرده است. طالبان نیز اکنون از همین ابراز استفاده می کنند. درحالی که آنان درکی از اسلام ندارند و اگر درکی هم دارند در چارچوب فهم انسان بدوی و قباییلی است که بیشتر در توجیه اعمال سلطه قبایلی بر دیگران مورد استفاده قرار می گیرد و مصدر خشم و خشونت است. آنان میخواهند که مردم همه به انها تسلیم شوند و آنها مالک الرقاب مردم باشند. درغیر این صورت، با برچسپ های بغاوتگر و یاغی تمام انسان های آزاده و مدافع مردم و سرزمین را سر می برند.
اما حوادث این چنینی فراموش مردم نمیشود. حکومت طالبان سقوط کردنیست چون عناصر سرنگونی را در خود فراوان دارد اما باید نقشه راهی را تدوین کرد که دیگر حوادث دردناک گذشته دور ونزدیک تاریخی تکرار نشود. نباید از جنایات تاریخی چشم پوشید و آن را نادیده انگاشت. بخصوص برای مردم شمال ترسیم یک نقش راه روشن برای آینده که بتواند تضمینی برای حفاظت از آنان از تارایج و یغمای نادریان و منگلیان باشد، راهی وجود ندارد مگر اینکه رویدادهای عبرت انگیز گذشته را با دقت مرور کنند و از آن برای آینده خویش برنامه بسازند. باید نسل امروز ما در روشنایی کامل رویدادهای گذشته قرار گیرد و آگاه شود که حاکمان امروز شان در تداوم چه نقشه ها و برنامه های خصمانه علیه آنان بر آنان حکم میرانند و نیت و نقشه های شومی در سر دارند. آگاهی تاریخی پیش شرط مبارزه آگاهانه برای رهایی و آزادی است. امیدوارم که اهالی فرهنگ و رسانه در شمالی در این مسوولیت بزرگ تاریخی سهم بایسته خود را ادا کند و ما شاهد مستندات بیشتری تاریخی در این خصوص باشیم.
نویسنده: صدیق الله توحیدی