خبرگزاری پورانا

ناتوانی جامعه سیاسی افغانستان در عبور از مشارکت نمادین

خبرگزاری پورانا نوشته‌های برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر می‌رساند. مسوولیت نوشته‌ها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………

ناتوانی جامعه سیاسی افغانستان در عبور از مشارکت نمادین

در آخرین پست فیسبوکی در باره سه سناریو یا سه حالت و وضعیت برای افغانستان نوشتم. گفتم که ما یکی حالتی را داریم که یک قوم می‌خواهد بر اقوام دیگر به زور حکومت کند. این حالت باعث شکل‌گیری حالت دومی می شود که جنگ و نزاع و نابسامانی است. اما حالت اصلی و سومی و ایده‌آل، همان حالتی است که همه اقوام مشترکاً براساس قانون اساسی‌ای که مشارکت اقوام را تضمین کند، در قدرت سهیم شوند.

در نوشته قبلی گفتم که سناریو یا حالت مشارکت، جعل‌پذیر است. یعنی شما می‌توانید یک ساختار مشارکتی متزلزل‌البنیاد و نمادین و صوری بسازید و مدعی شوید که عدالت تامین شده و همه در قدرت شریک‌اند؛ در حالی که ممکن چنین نباشد. یک نمونه مشارکت نمادین و بی‌بنیاد و مجعول و صوری، مشارکت دوره بیست ساله جمهوریت بود. دیدیم که چنین مشارکتی در اثر تلاش‌های تمامیت‌خواهان پشتون توازن خود را از دست داد و به سمت یک‌جانبه گرایی حرکت کرد و به برگشت طالبان در قدرت منتهی شد.

در نوشته قبلی این را هم گفتم که اخیراً تلاش‌ها برای شکل دادن حالت سومی یا همان ساختار مشارکتی در حال انجام است. گروه‌های مختلف سیاسی و قومی داخلی و خارجی در این جهت تلاش دارند. پیشنهاد استاد سیاف برای تشکیل شورای اهل حل و عقد نیز در همین راستا صورت گرفت. بحث لویه جرگه نیز در همین راستا مطرح بوده است. در واقع دین‌گرایان روش شورای حل و عقد را پیشنهاد می‌کنند و عرف‌ و عنعنه‌گرایان لویه جرگه را. هم لویه جرگه و هم شورای حل و عقد، در نهایت نسخه‌ای خواهند پیچید که موجد یک ساختار مشارکتی خواهد بود. مشارکت از نوع صوری و نمادین. زیرا زمینه‌ها و بسترهای مشارکت واقعی و تضمین شده هنوز فراهم نشده است. باور من این است که بسترها و زمینه‌های تامین مشارکت واقعی زمانی فراهم می‌شود که همه طرف‌‌ها نگاه عینی و واقعی به معضل اصلی کشور داشته باشند و برای شکل دادن یک قرار داد جدید مبتنی بر مشارکت قومی با وضاحت و صراحت آمادگی بگیرند. یعنی همه طرف‌ها اذعان کنند به این که مشکل اصلی قومی است و راه حل نیز قومی است و از دهلیز مطرح شدن شفاف مسایل قومی می‌گذرد. ما اکنون چنین ساختارهایی را نداریم. همه گروه‌های سیاسی و اجتماعی و نظامی قومی سیاست می‌کنند اما عامل قومیت را انکار می‌کنند. این بدان معناست که سیاست در افغانستان بر مدار واقعیت‌های عینی قرار نگرفته است. گروه قومی حاکم برای فریب دیگران و خرید زمان، منکر عامل قومیت است و گروه‌هایی که مدعی جنگ و مقابله با گروه قومی حاکم‌اند، نگاه رمانتیک و ایده آلیستی به قضایای سیاسی دارند و یا به تعبیر برخی‌ها از جبن تاریخی نهادینه شدن رنج می‌برند و عامل قومیت را انکار می‌کنند. این انکار، باعث دوام ابهام و چندگانه بازی برای همه طرف ها شده است. در بستر سیاسی‌ای که همه بر پایه انکار واقعیت سیاست می‌کنند، شما نمی‌تواند ساختارها و چارچوب‌های شفاف را ایجاد کنید و تضمین‌های لازم را برای پایداری وضعیتت مشارکت مطالبه کنید و بر ایجاد آن اصرار کنید. فضای موجود، فضای مناسبی برای سوء استفاده‌گران و تیکه‌داران قومی و مذهبی است. در چنین فضا و بستری کسانی می‌توانند زمینه حضور و مشارکت داشته باشند که بتوانند دوگانه بازی کنند و از شفاف‌سازی قضایا بپرهیزند.

آن‌گونه که در نوشته قبلی هم گفتم، شکل دادن حالت مشارکت واقعی و تضمین شده، زمان‌گیر و نیازمند تعقل و تفکر و تدبیر و دوراندیشی بیشتر است. در عین حال، این کاری است که باید جریان‌های سیاسی داخلی به آن اهتمام ورزند و برایش هزینه کنند. چنین جریان‌هایی تا کنون شکل نگرفته است چه رسد به این‌که بتوانیم انتظار تدبیر و تعقل از آنان را داشته باشیم. وقتی چنین جریان‌ها و ساختراها را نداشته باشیم، لابد همه به این سمت کشیده می‌شوند که به واقعیت موجود تن دهیم. واقعیت موجود همین ساختارها و جریان‌های معیوب است که زیاد حتا تکلیف شان را با خود شان هم روشن نکرده‌اند. در چنین فضا و زمینه‌ای، ما در واقع ناچاریم بجای اداره به گذاره فکر کنیم. به یک ساختاری تن دهیم که عجالتاً وضعیت نامطلوب موجود را تغییر دهد. به ویژه توصیه‌ها به تن دادن به چنین وضعیتی زمانی شدت و فزونی می‌گیرد که پای خارجی‌ها در میان باشد.

در واقع جریان‌های سیاسی داخلی در افغانستان در حدود چهار سال اخیر نتوانستند بسیاری از کارهای لازم برای حرکت به سمت ایجاد یک تغییر بنیادی را انجام دهند. یک دلیل انجام ندادن هم این بود که خیلی از جریان‌های سیاسی منتظر خارجی‌ها بودند. حالا به نظر می‌رسد که خارجی‌ها دست به کار شده‌اند. واضح است که خارجی‌ها انتظار نمی‌کشند تا جریان‌های داخلی به قوام و پختگی لازم برسند و طرح‌های بنیادی و راهگشاه بدهند. خارجی‌ها با استفاده از مصالح سیاسی موجود(مراد از مصالح در اینجا چهره‌ها و جریان های سیاسی فعال در صحنه است) معجونی درست کنند که بتوان با یک اسم و رسم مرغوب تحولات سیاسی را در محور آن رقم زد. اسم و رسم مرغوب‌تر از ایده تشکل حکومت مشارکتی نیست. حالا روش رسیدن به حکومت مشارکتی استعجالی مهم نیست که لویه جرگه باشد یا شورای حل و عقد. همه این روش‌ها برای توجیه یک حالت نمادین مورد استفاده قرار می‌گیرند و مهم این است که همه طرف‌های حاضر در صحنه به آن توافق کنند.

من در روزهای اخیر شاهدم که روشنفکران و دموکراسی خواهان و عدالت‌خواهان افغانستان/خراسان، یک سره روش‌های سنتی توجیه یک ساختار مشارکتی(با مشارکت طالبان و غیرطالبان) را به باد انتقاد می‌گیرند. این انتقادها همه بجا و درست است و من هم در این انتقاد همراه منتقدانم. بدیهی است که خواست همه ما انتخابات و دموکراسی و حاکمیت مبتنی برقانون است. اما بی‌آنکه قصد ایجاد ناامیدی را داشته باشم، این پرسش را با صداقت از خود و هم فکران خود می پرسم که آیا ما زمینه و مجال و فرصت آن را داریم که جلو موج جدید مشارکت خواهی را بگیرم و مشارکت واقعی تضمین شده را با مشارکت صوری که طرفداران عجول و منفعت اندیش زیادی دارد، جایگزین کنیم؟! این را فقط منحیث یک سوال مطرح می‌کنم و قصد تجویز غیرمستقیم چیزی را ندارم. پاسخ من این است که هنوز جامعه سیاسی افغانستان توانایی و ظرفیت عبور از مشارکت نمادین و شکل‌دهی مشارکت واقعی را ندارد. روی ایجاد این ظرفیت باید کار شود.

…………………………………

نویسنده: نورالله ولی‌زاده، روزنامه‌نگار

برگرفته شده از: صفحه فیسبوک نورالله ولی‌زاده

خروج از نسخه موبایل