خبرگزاری پورانا نوشتههای برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش “نظرها” به نشر میرساند. مسوولیت نوشتهها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………
از فیروزکوه تا خراسان
۱- حدود نهصد سال قبل، ملِک قطبالدین محمد غوری، جایی میخواست تا پایتختش را بنا کند. سر انجام او محل فیروزکوه را برگزید. ما در غور سلسله کوهی داریم به نام فیروزکوه، مردمی داریم به نام فیروزکوهی و شهری داشتیم به نام فیروزکوه. معلوم نیست کدام اینها، نام خود را از دیگری گرفته، اما به هرحال، همه بهم پیوند دارند.
۲- فیروزکوه در حملات چنگیزخان ویران شد. سالها بعد وقتی غور، در تشکیلات معاصر افغانستان ولایت شد و از هرات جدا گشت، مرکز آن را در محله دهن کاسی، تعیین کردند. اسم این شهر کم کم به نام چغچران شهرت یافت چون در این ناحیه واقع شده بود، اما فیروزکوه خواهی، به یاد دوران طلایی غور، همواره برای غوریها یک آرزو و یک نوستالژی بود. در دهههای پسین، این خواسته در میان مردم فراگیرتر شد و قبل از آن که به اسم رسمی و دولتی تبدیل شود، در ذهن و زبان مردم، مرکز غور به فیروزکوه تاریخی بازگشت. در نهایت دولت بعد از کشمکش فراوان به خواست مردم، تصویب شورای اداری ولایت و شورای ولایتی و خواست نمایندگان پارلمان تن داد و نام فیروزکوه را به مرکز غور برگرداند.
۳- خراسان خواهی و ایران خواهی نیز، با وجود احترام به مرزهای پذیرفته شده، یک داعیه و یک نوستالژی است. خراسان یک شاخه از سه شاخه بزرگ تمدن اسلامی است. از ابومسلم خراسانی، تا اسماعیل سامانی، از ابن سینای بلخی تا مولانای رومی، از طاهر پوشنگی، تا یعقوب لیث صفار، از امام محمد غزالی تا امام اسماعیل بخاری، از محمود غزنوی تا محمد سام غوری و از شاهرخ تیموری تا احمدشاه ابدالی، به خراسان پیوند دارند. تاریخ و تمدن ما، در واقع تاریخ و تمدن خراسانی است. ما بدون خراسان، پای در هواییم. بریده از تاریخیم. هیچیم.
۴- خراسان خواهی، امروزه به یک آگاهی تبدیل شده است، برای تمام خراسانیان. از همه اقوام و طوایف. ما چهل سال قبل این آگاهی را نداشتیم. حتا بیست سال قبل نیز این آگاهی را نداشتیم. همه ما نامگذاری جناب الفنستون را واقعیت تمدنی خود میپنداشتیم. اما امروزه، اوضاع فرق کرده است. مردم آگاه شده اند. مردم کتاب خوانده اند. مردم تاریخ خوانده اند و مردم واقعیت را درک کرده اند.
۵- نام یک کشور و یک سرزمین به دو چیز ربط دارد. به تاریخ و تمدن یک سرزمین و به انتخاب مردم یک سرزمین. نام هیچ سرزمینی نمیتواند تحمیلی و اجباری باشد. مردم این سرزمین، از تمام اقوام و طوایف، حق دارند که روی نامی توافق کنند. نامی را آگاهانه برگزینند و نامی را دوست داشته باشند. وقتی کسانی تمام روز، شما را بیگانه و اجنبی و کولابی و ومولتانی بخواند، شما هم واکنش نشان میدهید. خراسان خواهی، معلول افغانستان خواهی یک جانبه و محصول ستیز با دیگر اقوام است. هر قدر در طبل انحصار طبلی قومی کوبیده شود، از آن طرف، مردم مجبور میشوند، به دنبال راههای بدیل برایند.
۶- شما در یک سرزمین در صورتی میتوانید مسالمتآمیز زندگی کنید و به رفاه و توسعه برسید که به برابری شهروندان آن سرزمین، باور داشته باشید وعدالت و انسانیت را تامین کنید.
وقتی یکی را شهروند درجه یک بدانید و یکی را درجه دو و مهاجر و یکی را درجه سه و بیگانه، هرگز به صلح و آرامش نمیرسید. شما وقتی میتوانید در یک کشور، به منازعه و دعوا، پایان دهید که به برابری همه انسانها از هر قوم و نژاد و جنسیت و مذهبی که هستند، تن بدهید.
بار کج به منزل نمیرسد. اگر میرسید، در این صد سال رسیده بود.
اگر به عدالت و برابری بر نگردیم، صد سال دیگر هم که بگذرد، بحران نه تنها که خاتمه نمییابد، بلکه بیشتر هم میشود.
………………………………………………………………….
نویسنده: نبی ساقی، پژوهشگر
برگرفته شده از: برگه فیسوک نبی ساقی