امریکاییها، پس از خروج از افغانستان، طبق توافقاتی که با طالبان در توافقنامه دوحه داشتند، تکفل طالبان را به عهده گرفتند و متعهد شدند که برای مدتی از رژیم طالبان حمایت میکنند. این حمایتها به شکل نسبتاً سخاوتمندانه تا پایان دوره ریاست جمهوری بایدن ادامه یافت.
به اعتقاد من، امریکاییها سه دلیل و انگیزه به حمایت از طالبان پس از خروج شان از افغانستان و تسلیم دهی قدرت به طالبان، داشتند. دلیل اولی، حفظ نفوذ نسبی شان در افغانستان؛ دلیل دومی، ممانعت از نفوذ کشورهای چین و روسیه و ایران در افغانستان؛ دلیل سوم، پوشانیدن شناعت تصمیم خروج عجولانه و غیرمسوولانه از افغانستان که منجر به شکلگیری فجایع بزرگ بشری در افغانستان شد و وجدان بشری را معذب ساخت.
ترامپ اما که با ایده اقتصادی به میدان آمد و تمام کمکهای خارجی امریکا را قطع کرد، خواست که با طالبان یک حساب و کتاب داشته باشد و بعد وارد مرحله بعدی روابط با این گروه شود. در حال حاضر، حساب و کتابها جریان دارد. مقامهای طالبان وقتی قطر و امارات و عربستان میروند، در واقع با ماموران امریکا در آنجاها دیدار میکنند و حساب میدهند. آیا اهداف مورد نظر امریکا با حمایت از طالبان در سه و نیم سال اخیر بر آورده شده است؟ طالبان باید پاسخ بدهند. طالبان باید اسنادی ارایه کنند که نشان دهد، دریافت کمکهای مالی از امریکا در سه و نیم سال اخیر، به ضرر امریکا نبوده و منافعی را برای امریکا به همراه داشته است. اگر طالبان نتوانند از عملکرد سه و نیم ساله خود یا در واقع از کاری که در سه و نیم سال اخیر به امریکا کردند، دفاع کنند، کمکها بالای شان قطع میشود و مسیر دیگری آغاز خواهد شد.
به نظر میرسد که ترامپ، از وضعیت موجود در رابطه با طالبان راضی نیست یا در واقع کارهای طالبان او را قانع نساخته است. آگاهان میگویند که ترامپ سه چیز عمده از طالبان میخواهد. اول، برگرداندن اسلحه بجامانده امریکایی. این خواست بیشتر یک خواسته پاکستانی است و از ترس و نگرانی پاکستان ناشی میشود. امریکا با طرح چنین خواستی به پاکستان امتیاز میدهد و از پاکستان نیز امتیارهایی دریافت خواهد کرد. دوم، دادن چند پایگاه به امریکا. سوم، دادن اطمینان و تضمین از اینکه طالبان میتواند یک شریک قابل اعتماد در پیشبرد برنامههای گسترش آشوب و ناامنی به کشورهای اطراف افغانستان برای امریکا باشد. در واقع دو خواسته اخیر هدف اعلام ناشده دیگری را دنبال میکند که عبارت است از جلوگیری از نفوذ چین و روسیه در افغانستان. اگر طالبان بتوانند به این خواستهها پاسخ مثبت بدهند، امریکا به حمایت خود ادامه از طالبان ادامه میدهد و ممکن امتیازات بیشتری نیز به این گروه بدهد. اما اگر طالبان قناعت امریکا را در این زمینهها فراهم نکنند، سیاست امریکا در قبال این گروه تغییر خواهد کرد.
اما واقعیت این است که برآورده شدن سه خواسته یاد شده برای طالبان ناممکن و یا خیلی دشوار است. برآورده شدن این خواستهها، طالبان را هم در تقابل شدید با کشورهای منطقه از جمله چین و روسیه و ایران قرار میدهد و هم اختلافات داخلی طالبان را بیشتر تشدید میکند. وقتی این دو اتفاق بیافتد، دوام حاکمیت طالبان نامقدور میگردد.
در سه و نیم سال اخیر طالبان سیاستی را در پیش گرفتند که خلاصه آن این است: با همه باش و با هیچ کس نباش. این سیاست به دلیل اوضاع متنشج جهانی و تمرکز کشورهای قدرتمند به محورهای دیگر منازعه از جمله اوکراین و خاورمیانه، تا حدی نتیجه داد و طالبان توانستند که هم روابط نسبی خود را با امریکا نگهدارند و هم با چین و روسیه و ایران. اما با پایان جنگ اوکراین و صلح در خاورمیانه، جهان به افغانستان متمرکز می شود و همه طرفها تلاش میکنند که سیاستهای خود را شفاف سازی کنند. در این شفافسازی است که طالبان به تناقضها و بنبستها مواجه میشوند و دوام کار شان به خطر میافتد.
میبینیم که با سفر ملا برادر به قطر، یک مقام روسی اعلام میکند که بیرون کردن طالبان از فهرست گروههای تروریستی زمانگیر است. یعنی روسیه مترصد است که با هر تلاش طالبان برای نزدیکی با امریکا، از این گروه فاصله بگیرد. همین کار را بقیه کشورهای دخیل هم میکنند. پیشبرد سیاست دوگانه گرچه در دنیای امروز معمول شده اما برای حاکمیتهای نوپا و فاقد مشروعیت ملی این بازی خیلی خطرناک و پیچیده و باریک است.
ناظران میگویند که تا شش ماه آینده وضعیت روشن خواهد شد. سوال اصلی این است که اگر طالبان قناعت امریکا را فراهم نکنند، امریکا در مقابل چه خواهد کرد. آیا صرفاً به قطع کمک مالی به طالبان بسنده خواهند کرد؟ یا این است که فراتر از آن نیز کاری انجام خواهند داد. من بعید میدانم که امریکاییها به گزینه اولی اکتفا کنند. قطع حمایت مالی از طالبان، به معنای قطع رابطه امریکا با این گروه است که به معنا دست کشیدن امریکا از یک میدان بازی و یک میدان جنگ و مبارزه با رقبا است. امریکا نمیتواند این منطقه مهم را که نفوذ و زمینههای حضور مجدد زیادی نیز در آن دارد، به حال خود رها کند. اما هرگاه قرار بر این شود که میدان رها نشود، در عین حال، طالبان خواستههای امریکا را برآورده نسازند، چاره باقی مانده این است که امریکا مستقیم یا از طریق حمایت از پاکستان به در کنترول گرفتن افغانستان برنامهریزی کند. داعش میتواند یک گزینه بدیل باشد. نمونه موفق سوریه نیز تا حدودی منحیث رهنما عمل میکند.
گروه تحریر شام، که تا پیش از سقوط بشار اسد گروه تروریستی و نزدیک به القاعده بود، یکباره با اسقاط رژیم اسد، محبوب دلهای غربی ها شد و با از بین بردن نفوذ ایران و روسیه، نفوذ امریکا و غرب و اسراییل را در سوریه تقویت کرد. چنین نقشی به داعش خراسان نیز داده شده میتواند. به ویژه اگر در نظر بگیریم که برخی از منابع امنیتی گمانههایی را مطرح کردهاند که گویا پاکستان میخواهد به بهانه مبارزه با داعش، امریکا را به جنگ افغانستان برگرداند.
روز گذشته نمایندگان امریکا و پاکستان در سازمان ملل مشترکاً از افزایش حضور داعش در افغانستان ابرار نگرانی کردند. همزمان داعش مسوولیت حمله مرگبار به طالبان در کندز را به عهده گرفت. امروز نیز در وزارت شهرسازی طالبان حمله انتحاری شد که به احتمال زیاد کار داعش است. روسیه و کشورهای آسیای میانه نیز نگرانی خود را از گسترش تروریزم در افغانستان ابراز داشتهاند.
سفر رجب طیب اردوغان به پاکستان نیز تا در همین چارچوب قابل بررسی است. اردوغان از حامیان داعش در سوریه به شمار میرود. او با به قدرت رسیدن تحریر شام در سوریه، احساس پیروزی و موفقیت میکند. در واقع اردوغان پیروزی جریانهای رادیکال اسلامی تحت عنوان داعش و القاعده و…را در راستای اهداف استراتیژیک منطقهای خود میداند. میتوان حدس زد که اردوغان با سفر به پاکستان، روی برنامههایی کار کند که منجر به تقویت داعش در افغانستان و زمینهسازی به تحولات بعدی شبیه سوریه در این کشور گردد.
………….
نویسنده: نورالله ولیزاده، روزنامهنگار
برگرفته شده از: صفحه فیسبوک نورالله ولیزاده