خبرگزاری پورانا

PNA

خروجِ فاجعه‌بار و مفتضحانه، دست‌آورد تاریخی شد؟!

مهم ترین خبر های هفته

تحلیل های داغ هفته

انتونی بلینکن، وزیر امور خارجه امریکا، به تازگی با دفاع از خروج امریکا از افغانستان آن را پایان دادن به طولانی‌ترین جنگ این کشور خوانده که به گفته او«دست‌آورد تاریخی» به شمار می‌رود.

وزیر امور خارجه امریکا در حالی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را دست آورد توصیف کرده که تمامی ناظران و تحلیل‌گران ملی و بین‌المللی خروج امریکا از افغانستان را فاجعه‌بار و شرم‌آور می‌دانند.

خروج امریکا که براساس توافق دوحه با طالبان  صورت گرفت، منجر به برگشت طالبان به قدرت گردید. کم‌ترین پیامد برگشت طالبان به قدرت این‌هااند: ده میلیون مهاجر، بیست میلیون گرسنه، ده میلیون بیکار، حدود پنج میلیون زن و دختر محروم درس و تحصیل، قتل هزاران انسان بی‌گناه شامل نظامیان پیشین، انزوای شدید بین‌المللی افغانستان، از دست رفتن دست‌آوردهای بیست ساله یک کشور که با خون دل و خون بیش از صدهزار نظامی بدست آمده بود و برگشت افغانستان به پنجاه سال قبل.

اگر از دید افغانستانی‌ها به خروج امریکا از افغانستان نگاه کنید، می‌توانید عمق فاجعه را درک کنید. جالب این‌که خروج امریکا آن‌گونه که به دروغ متولیان امور در امریکا می‌گویند، نتیجه قوت‌گیری طالبان نبود، بلکه یک تصمیم مفتضح سیاسی بود که تیم وزارت خارجه امریکا با کارگردانی خلیل‌زاد آن را رقم زدند. اگر طالبان در روزهای مشرف به سقوط جمهوریت، قوی شدند، آنهم نتیجه تصامیم سیاسی حکومت قوم‌گرای افغانستان و امریکایی‌های همسو با آنان در کابل بود. یعنی در عقب صحنه چند نفر تصمیم گرفت که زمینه تقویت طالبان فراهم شود. وقتی چنین شد، استدلال شد که حالا طالبان قوی شده و جنگ تلفات دارد. قوی سازی تصنعی و زمینه‌سازی برای شکست خود خواسته. اینها همه مضحکه است.

لابد وزیر امور خارجه امریکا، آقای بلینکن نمی‌تواند به این پارادوکس پاسخ دهد که اگر خروج امریکا از افغانستان، یک شکست واقعی امریکا در یک جنگ بود، چگونه می‌تواند دست‌آورد تاریخی باشد؟ در کجای دنیا این رسم معکوس وجود دارد که شکست را دست‌آورد نام بگذارید؟ اگر که خروج امریکا از افغانستان شکست نبود، چرا امروزه در افغانستان گروهی حکومت می‌کند که تا پیش از به قدرت رسیدن در لیست سیاه تروریستی امریکا بود و از روز برگشت به قدرت، با چنگ و دندان افتاده‌اند به جان مردمی بی‌دفاع و تمام اصول و ارزش‌های حقوق بشری که امریکا خود را مدافع آنان در جهان می‌داند، زیر پا کرده‌اند؟

چندبار نهادهای امنیتی امریکا گزارش داده‌اند که القاعده و داعش در افغانستان پس از قدرت گیری طالبان تجدید قوا کرده و به تهدید جدی جهانی مبدل شده‌اند. این در حالی بود که مبارزه با تروریزم یکی از عمده ترین اهداف ماموریت نظامی امریکا در افغانستان عنوان می‌شد. حالا مقام‌های امریکایی در حالی می‌توانند، خروج خود از افغانستان را دست‌آورد عنوان کنند که افغانستان یک کشور عاری از تروریزم و دارای نظام دموکراتیک و قانونی می‌بود و دستکم در سطح حداقلی حقوق بشر در آن تامین می‌بود. دستکم زنان از درس و تحصیل محروم نمی‌شدند. با افغانستانی که امروز خروج امریکا به میراث گذاشته، ادعای دست‌آورد تاریخی را مطرح کردن، فقط یک پررویی سیاسی است. این رویکرد خاصه دولت‌مردان، بی‌عرضه، ترسو، دروغ‌گو و فریب‌کار است.

آقای بلینکن در ادامه سخنانش گفته که جو بایدن، رییس‌جمهوری امریکا، با تصمیم خروج از افغانستان، از کشته شدن نسل‌های بیشتری از امریکایی‌ها در جنگ جلوگیری کرد و به امریکا این فرصت را داد که منابع و تمرکز خود را به تهدیدات و فرصت‌های جهانی دیگر معطوف کند.

خب، در این‌که امریکا خواست از افغانستان خارج شود و به جای دیگری متمرکز شود، شاید حرف آقای بلینکن درست باشد. اما این گفته نمی‌تواند دست آورد خواندن خروج را توجیه کند. اگر فرض کنیم که امریکا از افغانستان خارج شد تا به گفته مقام‌های امریکایی به اوکراین تمرکز کند، این نشانه ضعف یک کشور است و جای افتخار ندارد. اگر امریکا یک کشور قدرت‌مند می‌بود، می‌توانست بدون خروج از افغانستان جنگ اوکراین را مدیریت کند. این هم به نظر می‌رسد یک دروغ بافی تیم بایدن است که می‌خواهند یک تصمیم فضیحت‌بار و شرم‌آور خود را این‌گونه توجیه کنند که گویا با دور اندیشی در مورد جنگ اوکراین انجام شد.

این‌که بگوییم از فلان جا خارج شدیم تا از کشته شدن سربازان جلوگیری کنیم، چیزی بیشتر از توجیه جبن و ترس و تسلیم‌طلبی نیست. یعنی چی؟ ما خارج شدیم که کشته نشویم؟ اگر بلینکن کمی عرضه سیاسی می‌داشت، چنین حرفی را به زبان نمی‌آورد، زیرا شرم‌آورترین حرفی است که یک مقام ارشد یک ابر قدرت جهانی می‌تواند بیان ‌کند.

بلینکن هم‌چنین گفته که «هیچ راه آسانی برای پایان دادن به ۲۰ سال جنگ وجود نداشت.» این نیز یک گزاره به شدت نادرست است. چنان‌که گفته شد، طالبان در حدی نبودند که بتوانند حضور نظامی امریکا در افغانستان را به چالش بکشند. تصامیم سیاسی اشتباه امریکایی‌ها باعث شد تا طالبان جسورتر شوند. بازکردن دفتر سیاسی به طالبان در قطر و مذاکره با این گروهی که تا آن زمان حضور فزیکی چندانی نداشت، بیشتر با هدف ارتقای طالبان به یک جناح قدرتمند صورت گرفت. یعنی خود امریکا تصمیم گرفت که طالبان را وجهه سیاسی بدهد و بعد قدرت را تسلیم شان کند. امریکا با چشم و گوش باز، نیروهای ضد طالبان را که بیشتر در چارچوب جبهه متحد شمال یا جبهه مقاومت بود، تضعیف کرد. امریکا با پشتون‌های طالب‌گرا در ارگ فرصت داد که طالبان را حمایت کنند. اینها همه قابل پیش‌گیری بود. اگر امریکا واقعن می‌خواست طالبان نابود شوند، بیست سال فرصت کافی برای استفاده از طرح‌های مختلف بود. اما امریکا هیچگاه نقشه جنگی خود را تغییر نداد. مهره‌های سیاسی طالب گرا را کنار نزد. در کل، هیچ اقدام سیاسی موثر برای تقویت کارزار نظامی مبارزه با طالبان روی دست گرفته نشد.

استدلال مشابهی را آقای بلیکن، در باره جنگ اوکراین نیز به کار گرفته است. او گفته است: «در لحظات مختلفی، نگرانی‌هایی جدی درباره اقدامات احتمالی روسیه، حتی استفاده از سلاح‌های هسته‌ای وجود داشت. اما ما توانسته‌ایم از درگیری مستقیم با روسیه اجتناب کنیم. در عین حال، روسیه به فعالیت‌های مخرب خود مانند حملات سایبری، خرابکاری و ترور ادامه داده است، که ما با همکاری شرکای خود برای مقابله با آن‌ها تلاش می‌کنیم.»

حرف آقای بلیکن این است که ما خود را از جنگ دور نگهداشتیم اما کاری کردیم که اوکراینی‌ها گوشت دم توپ روسیه شوند. مثلی که در افغانستان امریکا خارج شد و نیروهای نیابتی خود را(طالبان) را مستقر ساخت تا با خشونت و نقض حقوق اساسی مردم، اهداف امریکا را متحقق بسازند. در اوکراین نیز سیاست امریکا غیرقابل دفاع است. امریکا با تحریک و تحریص اوکراین به جنگ، این کشور را در برابر خشم روسیه قرار داد اما حالا در حال عقب‌نشینی از آنجاست و می‌خواهد مسوولیت را به دوش اروپایی‌ها بگذارد.

اظهارات این چنینی وزیر امور خارجه امریکا، هنوزم برای افغانستان زهرآلود است. این اظهارات که با هدف تبریه تیم بایدن از یک شرم تاریخی بیان می‌‌شود، به صورت ضمنی، به معنای مشروعیت‌دهی طالبان است. گویا این گروه براستی یک گروه آزادی‌بخش بوده و امریکا را شکست داده است. در حالی که در افغانستان همه متفق‌القول‌اند که استخوان‌های پوسیده طالبان در یک رویکرد سیاسی از جانب امریکا و شبکه‌های استخباراتی مزدور و مزدوران ارگ‌نشین امریکا در افغانستان جمع‌آوری شد و در آن روح تازه دمیده شد تا به عنوان یک گروه نیابتی یا به قولی همچون واگنر امریکا در افغانستان و منطقه عمل کنند.

همین دیروز معاون وزارت خارجه طالبان گفت که با امریکا دشمنی نداریم و می‌خواهیم که با این کشور دوستی کنیم. او از امریکا خواست که سفارت خود را در کابل باز کند. آیا این اظهارات تصادفی و طبیعی است و از عقلانیت سیاسی طالبان سرچشمه می‌گیرد؟واضح است که پاسخ نخیر است. چگونه است که گروهی که به قول خودش بیست سال با امریکا جنگیده و بیش از ۱۰۰ هزار تن از افراد خود را در این جنگ از دست داده، ظرف سه سال کینه و کدورتش نسبت به امریکا از بین می‌رود و  به تگدی محبت امریکا روی می‌آورد؟ 

طالبان را امریکا حاکم ساخت و حالا از راه‌های مختلف در تلاش‌اند که این گروه را سفید نمایی کنند و زمینه برسمیت شناسی آن را فراهم کنند. اما انگار امریکایی‌ها و مردم افغانستان را احمق فرض کرده‌اند، طالبان و امریکایی‌های همپیمان این گروه در تیم بایدن که حالا در حال خروج از کاخ سفید هستند!

سایر مقالات پیشنهادی پـــــــــورانا

عضویت در خبر نامه پورانا

جهت عضویت در خبر نامه فرم زیر را پر نمایید.