حزب ملی آزادی افغانستان، به رهبری رحمتالله نبیل، از پایان حضور«ده روزه» خود در ائتلاف سیاسی «مجمع ملی برای نجات افغانستان» خبر داد.
آقای نبیل با نشر اعلامیهای گفته که «پس از بررسیهای دقیق»، به این نتیجه رسیده است که«مسیرهای سیاسی و رویکردهای این حزب در برخی موارد کلیدی با چهارچوبهای ائتلاف موجود هماهنگی ندارد»و شورای رهبری حزب تصمیم گرفته عدم حضور خود را در چهارچوب این ائتلاف به اطلاع شهروندان افغانستان برساند.
ایتلاف سیاسی موسوم به مجمع ملی برای نجات افغانستان به تاریخ، ۱۶ قوس/آذر، موجودیت خود را اعلام کرد.
در اعلامیه این مجمع آمده بود که ۳۱ حزب سیاسی و نهاد، از جمله «حزب ملی آزادی افغانستان» عضویت آن را دارند.
در واقع آقای نبیل پس از ده روز حضور در مجمع ملی نجات، تصمیم گرفته که از این جریان کناره بگیرد.
در پیوند به کنارهگیری حزب آقای نبیل، نخستین پرسش این است که چرا این کنارهگیری در یک ظرف زمانی ده روزه صورت گرفته است.
کنارهگیری یک حزب از ایتلافهای سیاسی یک امر معمول است اما معمول نیست که یک حزب به یک ایتلاف بپیوندد اما فقط ده روز پس از آن، از ایتلاف خارج شود. معمولاً وقتی یک حزب به ایتلافی میپیوندد، اهداف اعلام شده ایتلاف را مورد ملاحظه قرار میدهد و سپس در صورت همسویی اهداف به آن میپیوندد. اما خروج از ایتلاف میتواند نتیجه ایجاد ناهمسوییها در جریان کار عملی سیاسی و تلاش برای تحقق اهداف مشترک صورت میگیرد. یعنی یک حزب برای مدتی در یک ایتلاف حضور میداشته باشد، اما در صورتی که مرور زمان نشان دهد که ایتلاف در مسیرهای خلاف انتظار و خلاف توافق با حزب در حرکت است و پیشنهادهای حزب برای تغییر و اصلاح مسیر نیز از سوی بقیه اعضا مورد توجه قرار نمیگیرد، حزب از ایتلاف کنارهگیری میکند و به صورت واضح و مشخص اعلام میکند که در فلان مورد با بقیه اعضای ایتلاف اختلاف نظر پیدا شد که منجر به کنارهگیری حزب از ایتلاف گردید.
اما اینکه یک حزب به ایتلافی بپیوندد و سپس در ظرف چند روز از آن خارج شود، از دو حالت خالی نیست. یا این است که حزب، در پیوستن به ایتلاف عجولانه و نسجیده تصمیم گرفته و پیش از درک چیستی ایتلاف و اهداف آن، وارد ایتلاف شده است. یا این است که حزب، هدف تضعیف ایتلاف و کارشکنی و صفشکنی را دنبال میکند.
در حالت اولی، منطق و عقلانیت حاکم بر حزب، و سازوکار تصمیمگیری در آن زیر سوال میرود. چنین حزبی اعتماد خود را در نزد مردم از دست میدهد و سزاوار نیست که اسم خود را حزب بگذارد و سپس ادعای داشتن شورای رهبری را مطرح کند. سوال این است که چگونه شورای رهبری، پیش از پیوستن حزب به ایتلاف، نتوانست ناهمسویی اهداف و رویکردها حزب و ایتلاف را مورد ارزیابی قرار دهد؟ این پرسشی است که حزب آقای نبیل با آن مواجه است.
در حالت دومی، حزب متهم به خیانت به آرمانهای ایتلاف و عهدشکنی نسبت به اعضای ایتلاف میشود. در این حالت، باید کاویده شود که حزب مورد نظر چه اهداف پنهان را دنبال میکند. این شایبه مطرح میشود که حزب براساس دیکته و دستور دیگران به ایتلاف پیوسته و سپس از آن خارج شده تا هدف پنهانیای را متحقق بسازد. در این حالت نیز اعتماد و اعتبار یک حزب سقوط میکند و سزاوار آن نیست که مردم به عنوان حزب به آن بپیوندند. چون واضح است که سیستم شفاف و عقلانی تصمیمگیری و البته استقلالیت عمل و صداقت در تعقیب اهداف حزب وجود ندارد.
اما دلیل اصلی خروج حزب نبیل از ایتلاف مجمع ملی برای نجات چه میتواند باشد؟
در اعلامیه آقای نبیل گفته شده که«مسیرهای سیاسی و رویکردهای این حزب در برخی موارد کلیدی با چهارچوبهای ائتلاف موجود هماهنگی ندارد»
این یک بیان بسیار مبهم و کلی است. مسیرهای سیاسی و رویکردهای حزب ملی آزادی افغانستان کدامها؟ پاسخ روشن نیست. موارد کلیدی کدامها اند؟ روشن نیست. چهارچوبهای ایتلاف موجود کدامها اند؟ روشن نیست. یک حزب و سازمان مردمی و مسوول و پاسخگو، در اینگونه موارد روشن و بدون ابهام صحبت میکند.
با این حال، بازهم باید پرسید که وقتی مسیرها و رویکردها و چهارچوبهای حزب ملی آزادی با ایتلاف مجمع ملی نجات همسویی نداشته، چرا باید این حزب وارد این ایتلاف شد؟
مجمع ملی برای نجات افغانستان، «هماهنگی»، «همبستگی» و «اتحاد بیشتر» میان مخالفان طالبان و ایجاد یک «چتر سیاسی بزرگ» را از اهداف عمده خود عنوان کرده است. حزب آقای نبیل مشخص نکرده که با کدام یک از این اهداف اعلام شده مجمع ملی، حزب وی ناهمسویی دارد.
«پایان بخشیدن به بحران کنونی افغانستان، ایجاد شرایط مطلوب، مبارزه با تروریزم و افراطگرایی، انتقال حاکمیت به مردم، تدوین و تصویب قانون اساسی جدید، تغییر نوع و ساختار نظامی سیاسی آینده، ایجاد دولت ملی مدرن عدالت محور، ترویج رقابت سیاسی سالم، تحقق توسعهی پایدار و متوازن و بازگرداندن جایگاه افغانستان در سطح منطقهای و بینالمللی» از اهداف دیگر مجمع ملی نجات عنوان شده است.
اهداف فوقالذکر، صرف نظر از اینکه چقدر عملی باشند و اعضای ایتلاف مجمع ملی برای نجات چقدر متعهد به عملی کردن این اهداف باشند، اهداف خوب، انسانی، عدالتخواهانه و دموکراتیکاند، که اگر متحقق شوند، میتوان آینده درخشانی برای افغانستان از ورای آنان ترسیم کرد.
گرچه اعلامیه آقای نبیل صراحت لازم را ندارد اما میتوان حدس زد که وی با کدام بخش از اهداف مجمع ملی نجات موافق نباشد. به احتمال زیاد، آقای نبیل با«تغییرنوع و ساختار نظام سیاسی» که در فهرست اهداف مجمع ملی برای نجات افغانستان آمده، موافق نباشد. ورنه سایر اهداف مجمع یاد شده، چیزی نیست که بتوان گفت آقای نبیل با آنان موافق نیست.
تغییر نوع و ساختار نظام، یکی از نکات اصلی و محوری اختلاف میان جریانها و احزاب سیاسی شمال و جنوب یا به بیان دیگر پشتون و غیرپشتون است. احزاب و جریانهای سیاسی پشتونی، همواره با تغییر نظام سیاسی از حالت متمرکز سنتی به حالت غیرمتمرکز، مخالفت ورزیدهاند. احزاب و سیاسیون پشتون خود را متعهد به حفظ نظام سیاسی متمرکز میدانند. هیچ کدام از احزاب سیاسی و سیاسیون پشتون تا هنوز در این زمینه از چارچوب ذهنی پشتونیستی عبور وعدول نکردهاند. تاکید بر متمرکز بودن نظام، یکی از مولفههای اصلی تفکر پشتونیستی است. در حالی که جریانهای سیاسی و احزاب شمال و غیرپشتون بر تغییر نظام سیاسی از متمرکز به غیرمتمرکز تاکید داشته و آن را گامی در جهت تامین عدالت و ثبات در کشور میدانند. این اختلاف دستکم در سی دهه اخیر، برجسته خاص خود را پیدا کرده و حد فاصل روشن بین جریانهای سیاسی پشتون و غیرپشتون را ترسیم کرده است.
در بیست سال دوره جمهوریت، بارها سیاسیون و جریانهای سیاسی غیرپشتون اقدام به تشکیل ایتلافهای بزرگ سیاسی کرده و همیشه در این ایتلافها، بر تمرکززدایی از ساختار سیاسی نظام تاکید شده است. به همین دلیل، سیاسیون و احزاب پشتونی از پیوستن به ایتلافهای شمالی و غیرپشتونی اجتناب کرده و یا به همین دلیل اینگونه ایتلافها را ترک کردهاند.
میتوان با قاطعیت حدس زد که آقای نبیل به دلیل مخالفتش با ایده تغییر ساختار نظام که در اهداف مجمع ملی ذکر شده، این جمع را به سرعت ترک کرده است.
آقای نبیل از سیاسیون میانهرو پشتونتبار است که بیشتر در محافل سیاسی غیرپشتونها دیده میشود. در سه سال اخیر او بارها در مجامع سیاسی ضد طالبانی که عمدتاً از جریانهای سیاسی غیرپشتون تشکیل شده، حضور یافته است. او همواره تلاش کرده که خود را یک چهره متعادل، منطقی و سازگار با جریانهای عدالتخواه معرفی کند و به همین دلیل در میان اقوام غیرپشتون طرفدارانی برای خود دست و پا کرده است. اما هرگاه اقدام اخیر او در خروج از مجمع ملی برای نجات، ریشه در گرایشهای«پشتونیستی و مرکزیتخواهانه» داشته باشد( که به حتم چنین است)، در این صورت، میتوان گفت که تعادلنمایی و همنشینی او با جریانهای عدالتخواهانه غیرپشتونی و شمالی، از روی تعهد و صداقت نبوده بلکه با اهداف و اغراض دیگری دنبال میشده است.
اما طرح موضوع از این زاویه، شاید برای برخیها این پرسش را ایجاد کند که چرا برخی از سیاسیون و احزاب پشتونی هنوز در مجمع ملی برای نجات حضور دارند. در پاسخ به این پرسش، به دو موضوع میتوان اشاره کرد.
یکی اینکه، به احتمال قوی آنعده از چهرههای سیاسی و احزاب پشتونی که در مجمع ملی نجات حضور دارند، در یک موقع دیگر، این جمع را ترک کنند. این تجربه در گذشته وجود داشته است. تجربه نشان داده که چهرههای سیاسی و احزاب پشتونی، وارد ایتلاف با جریانهای سیاسی غیرپشتون میشوند اما یک زمانی جمع را ترک میکنند. تفاوت در زمان است. مثلا نبیل زود خارج شده و ممکن باقی مانده احزاب و چهرههای سیاسی پشتونی، در یک موقع دیگر و در زمان دیگری خارج شوند. یا اصلاً ممکن خارج نشوند و هدف شان از ماندن در این جمع این باشد تا جمع را متفرق بسازند.
دوم اینکه، احزاب و جریانهای سیاسی غیرپشتونی تعهد جدی چندانی به اصل تغییر نوع و ساختار نظام نشان ندادهاند. تجربه سیاستورزی بیست ساله در افغانستان نشان داده که سیاسیون غیرپشتون، بیشتر در حد شعار، بحث تغییر نوع نظام سیاسی را مطرح میکنند اما تا آخر پای این داعیه نمیایستند و در یک جایی که منافع شخصی و گروهی ایجاب کند، از تاکید بر اجرای این اصل دست میکشند و فروگذاشت میکنند. یکی از نمونهها، عبدالله عبدالله، رییس اجرایی حکومت غنی است. او بارها با شعار تغییر نظام به میدان آمد و از غیرپشتونها حمایت و رأی دریافت کرد اما در آخر کار، به یک رهبر و گروه سیاسی پشتونی مرکزیتخواه پیوست و شعار مرکزیتزدایی را به طاق نسیان گذاشت. چهرههای سیاسی دیگر نیز رفتار مشابهی با عبدالله داشتهاند. مارشال دوستم نیز بارها از تغییر نوع نظام سخت گفت اما سرانجام وقتی پای منافع شخصی و گروهی در بین آمد، معاونیت اشرف غنی، یکی از تندروترین مرکزیتخواهان را پذیرفت و داعیه تمرکززدایی را فراموش کرد. با توجه به این امر، برخی از سیاسیون پشتون با درک اینکه جریانهای شمال جدیت چندانی در طرح و اجرای داعیه تمرکززدایی ندارند، به این جماعتها ملحق میشوند. آنان به اصطلاح مطمیناند که ایتلافهای غیرپشتونی پای شعارهایی که میدهند تا آخر نمیایستند.
با همه حال، خروج نبیل از مجمع ملی برای نجات افغانستان، یک واقعیت مسلم را تکرراً ثابت میکند که ایده مشارکت پشتون و غیرپشتون در یک طرح واحد ملی، به تاریخ سپرده شده و تلاش در این راستا ضیاع وقت است. چه سیاسیون غیرپشتون و چه سیاسیون پشتون اگر هنور فکر میکنند که میتوانند زیر یک چتر واحد سیاسی برای ارزشهای ملی فراقومی کار کنند، یا عقبماندگی ذهنی دارند یا قصد فریب را دارند و سیاستمدار جدی نیستند. چنین آدمها و جریانهایی بیش از آنکه دغدغه نجات افغانستان و ایجاد ثبات و عدالت را داشته باشند، دنبال موجسواری و استفاده از فرصتها برای ماندن بر سر زبانها و در پهنه سیاسی برای مدتی هستند و سیاست را جدی نگرفتهاند و نبوغ سیاسی شان برای آیندهنگری و غایتنگری قد نمیدهد.
چرا میتوان حکم قطعی اخیر را صادر کرد؟ به این دلیل که هم نبیل معتدلترین و نزدیکترین چهره سیاسی به جریانهای شمال است و هم مجمع ملی برای نجات افغانستان، یک جریان سیاسی بسیار نزدیک به ایدههای پشتونیستی نظامسازی هستند. اگر همین یک اصل را از اهداف فهرست شده در فهرست اهداف مجمع ملی برای نجات بیرون کنید، دیگر اهدافی که این جماعت سیاسی برای خود تعریف کرده، از چارچوب تفکر ملیگرایانه که بیشترینه پشتونیستی است، فراتر نمیرود.
پس حق داریم نتیجه بگیریم که وقتی یک چهره سیاسی بسیار معتدل و نزدیک به غیرپشتونها نمیتواند با یک جریان سیاسی بسیار نزدیک به ایدههای سیاسی پشتونها، در یک راه برای مدتی قدم بگذارد و روی اهداف دیگر به توافق برسد، پس چگونه میتوان هنوز منتظر بود که میتوان یک جریان سیاسی واحد با اشتراک سیاسی پشتون و غیرپشتون ساخت و برای تحقق اهداف بزرگ کار و پیکار کرد؟
آیا بهتر نیست که همه سیاسیون و جریانهای سیاسی با خود و با مردم صادق باشند و از طرح شعارهای فریبنده ملی و ملیگرایانه خودداری کنند و با صداقت و جدیت، هر سیاستمدار در فکر جمع کردن و بسیج کردن مردم خود باشد و سپس مجموع جریانهای سیاسی به نمایندگی از اقوام مختلف به صورت شفاف روی تشکیل نظامی که متضمن تامین منافع همه اقوام باشد، بحث کنند و به توافق برسند؟
به اعتقاد نگارنده، طرحهای ظاهراً ملیگرایانهای نظر مجمع ملی برای نجات که ترکیب نامتجانسی از احزاب و جریانهای سیاسی ناهمسو و نامتعهد به اهداف جمعی است، طی کردن یک مسیر آزموده شده ناکام است و بیهوده جریانهای سیاسی را مصروف میسازد و کاری از پیش نخواهد برد.
شاید یک طرح معقول این باشد که اقوام تاجیک، هزاره و ازبیک، تلاش خود را برای بسیج درون قومی جهت مبارزه با طالبان به خرچ دهند. وقتی طالبان تضعیف و در معرض نابودی قرار گرفتند، نمایندگان سازمانهای سیاسی هر قوم، روی ایجاد حکومت مشترک ملی بحث کنند. البته زمانی که اقوام غیرپشتون سازوکارهای بازدارنده در برابر تمامیتخواهی پشتونها داشته باشند، پشتونها مجبور خواهند شد که با غیرپشتونها در مورد مشارکت در قدرت گفتوگو و تفاهم کنند.
در حال حاضر، اوضاع بر وفق مراد پشتونها است. یک گروه خشن پشتونی مسلح قدرت را به زور و توطیه بدست گرفته و سیاسیون غیرطالب پشتون نیز فقط دنبال توجیه عملکرد طالب، طولانی کردن عمر مبارزه با طالبان، ناامیدسازی مردم از مبارزه با طالبان، متفرق کردن جریانهای سیاسی غیرپشتونی ضد طالبان و در نهایت رسیدن به نقطهای هستند که با حفظ ساختار پشتونی قدرت، شماری از چهرههای سیاسی غیرپشتون را در طرح ملی مورد نظر خود شان ادغام کنند. این در واقع تحقق همان ایده اساسی و زیرینِ تحکیم و تداوم حاکمیت پشتونی بر سرزمین خراسان است که اسمش افغانستان گذاشته شده است.