در رسانههای اجتماعی ویدیویی دست به دست میشود که در آن یک راننده در شهر مزار شریف با دست خالی به جنگ طالبان میرود و با لت و کوب یک جنگجوی متجاوز طالبان، او را زخمی میکند. به نقل از رسانهها، سپس راننده از سوی تفنگداران دیگر طالبان هدف تیراندازی قرار گرفته و به شهادت میرسد.
گرچه بسیاری از رسانهها این خبر را در همان چوکات مرسوم خبری نشر کردند و به این تیتر معمولی بسنده کردند که«طالبان یک راننده را کشتند» اما اگر به ویدیو منتشر شده دقیق نگریسته شود، داستان کشته شدن یک راننده در مزار که در این ویدیو به تصویر کشیده شده، یک داستان عادی و معمولی نیست. در این ویدیوی کوتاه، ما شاهد شجاعت یک شهروند عادی و یک کسبهکار هستیم که از افراد خونخوار و قاتل و جنایتکار طالبان که دست شان همیشه به ماشه تفنگ است و هر آن آماده شلیک به مردم اند و هیچ پروای خون کسی را ندارند، نمیترسد و با قد راست و گردن افراشته به سوی طالب مسلح گام بر میدارد و او را با اسلحهاش به زانو در میآورد.
طوری که در ویدیو دیده میشود، شخص میانجی سومی وارد میدان شده و طالب مسلح را از چنگ راننده خشمگین نجات میدهد و در همین اثنا اسلحه که به احتمال زیاد آماده شلیک بوده، شلیک میکند و گلوله به پای طالب مسلح اصابت میکند. گرچه در آن صحنه ویدیو تمام میشود اما تا آنجا که ویدیو ضبط کرده، راننده پس از زخمی شدن طالب مسلح، فرار نمیکند و هنوز ایستاده است و شاید تصور میکند که تقصیر ندارد. شخص میانجی اسلحه طالب را از دستش گرفته و کنارش میگذارد.
باقی ماجرا، به نقل از منابع مردمی، به پایان حیات شرافتمندانه راننده منتهی شده است. رسانهها گزارش داده اند و برخی از کاربران رسانهها نیز تصاویر پیکر به خون خفته راننده را نشر کردهاند و گفته شده که طالبان مسلح از راه رسیده و راننده را تیرباران کردهاند.
هنوز جزییاتی بیشتری در باره اینکه چرا راننده برآشفته شده و به جنگ طالبان میرود نشر نشده است. برخیها گفتهاند که موتر در حال سوختن که در ویدیو نیز دیده میشود، مربوط راننده بوده و راننده خواهان کمک از طالبان شده است. راننده هرچه داد و فریاد کرده و از طالبان کمک خواسته اما طالبان نه تنها به کمک او نمیشتابند، بلکه برعکس طالب مسلحی که آنجا حضور داشته، راننده را مورد توهین و تحقیر قرار میدهد و به آتش خشم او میافزاید. راننده که یک طرف تماشای موتر در حال سوختنش کامش را تلخ کرده، از طرف دیگر بیتفاوتی طالبان به آتش گرفتن موترش او را خشمگین ساخته، وقتی با توهین و دشنام یک تفنگ دار طالب نیز مواجه میشود، دل به دریا میزند و با قد راست به جنگ با طالب مسلح میرود. اقدامی که شاید میدانست که منجر به مرگش میشود.
باید گفت که این راننده الگوی شهامت و نماد مبارزه با اشرار است. این نکتهای است که باید برجسته شود. تماشای این ویدیو این احساس را در آدم زنده میکند که ژریم سفاک طالبان به رغم سه سال جنایت و سرکوب و کشتار مردم، نتوانسته روحیه ایستادگی و مقابله در برابر خویش را در مردم سرکوب کند. هنوز کسانی هستند که وقتی به تنگ آیند، پروای خشم و خشونت طالبان را نمیکنند و از چهره ترسناک و کریهالمنظر طالب نمیترسند. کسانی که حاضراند با دست خالی از عزت و شرف و کرامت انسانی خود دفاع و در برابر شریرترین و خطرناک ترین موجودات روی زمین بیایستند.
رسانهها باید مراقب پوشش خبری همچو رویدادها باشند. نباید همه رویدادها را صرف نظر از تفاوتهای ماهوی آن به شکل مرسوم و پیش پا افتاده پوشش دهند. بدون شک اگر غیر از افغانستان، در کشور دیگری این اتفاق میافتاد، نحوه پوشش و برداشت و تعبیر رسانهای آن متفاوت میبود.
رسانههای متعهد به آزادی و کرامت انسانی باید در همچو موارد رویکرد متفاوتی در پیش گیرند. در این مورد، از چسپیدن به روایت غالب که بدون شک به نفع طالب است، فاصله بگیرند. اینکه بگوییم طالبان یک راننده را کشتند، این یک روایت روزمره است که به نفع طالب است و طالب را نیروی قهار و حاکم نشان میدهد که میکشد و میزند و سرکوب میکند. باید روی دیگر سکه نیز دیده شود. باید شجاعت آن راننده برجسته شود تا مردم روحیه بگیرند و بدانند که ولو به قیمت جان، نباید به طالب و ظلم او تن داد و باید ایستاد و از کرامت انسانی خود دفاع کرد و عزتمندانه جان داد. این درس بزرگی برای ایستادگی در برابر نیروی شر حاکم است.
از رفتار رانندهای که در مزار بدست طالبان سفاک به شهادت رسیده به وضوح میتوان دریافت که در عقب رفتار او این باور و اندیشه وجود داشته که طالب وقتی دعوای حاکمیت دارد، مسوول و مکلف است که به مشکلات شهروندان رسیدگی کند و باری از دوش مردم بردارد و اگر بر نمیدارد حق توهین و تحقیر متضرر یک حادثه را ندارد و اگر به چنین رویکردی متوسل شد، باید ایستاد و به دهش با مشت زد. بلی او برای دفاع از حق و کرامت انسانی اش به جنگ هیولای طالب رفت و شهید شد. او حق داشت که از طالب کمک بخواهد، چون طالب مدعی رهبری و حاکمیت و اداره کشور است. او حق داشت که بخاطر بی تفاوتی طالب در مصیبتی که بر او وارد شده، برآشوبد و خشمگین شود. او حق داشت به طالب حق توهین و تحقیر خود را ندهد. چرا باید یک راننده در حالی که حاکم زمین و زمانش با بی تفاوتی سوختن موترش را تماشا میکند، خاموش باشد و صبر کند و دنبال چاره دیگر بگردد؟ این گروه و افرادی که مدعی اداره و رهبری کشور هستند و امکانات و منابع دولتی را غصب کرده، به چه حقی باید به کمک مردم نشتابند و بلکه متضررین را دشنام دهند و به زخم شان نمک بپاشند؟ اینها کیستند؟ اینها از کجا آمدهاند؟ چرا در برابر اینها نباید ایستاد؟ چرا باید مردم سرنوشت خود را دست چنین هیولاها بپسارند؟ صدها چرای دیگر وجود دارد که به صورت حتمن در آن لحظههای نزدیک به مرگ در ذهن آن راننده شجاع خطور کرده است. اینها سوالهای کوچکی نیست. سوالهای سرنوشت یک ملت است. و وقتی گروه حاکم حاضر به پاسخ دهی و اعتنا به مصیبت مردم نیست، باید در برابرش ایستاد و به دهنش با مشت کوبید، هرچند که این کوبیدن، به معنای پایان زندگی باشد.
نویسنده: بهرام بهین