خبرگزاری پورانا نوشتههای برتر پیرامون مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و…را از صفحات اجتماعی گزینش و در بخش «نظرها» به نشر میرساند. مسوولیت نوشتهها بدوش نویسندگان است.
………………………………………………………………
روحانیت زیر سایهی استخبارات طالبان
در چند سال اخیر با طیفهای گوناگون از روحانیان افغانستان، از ملاهای سنتی و صوفی گرفته تا چهرههای دانشگاهی، اخوانی، سلفی و حزبالتحریری جسته و گریخته در ارتباط بودهام. پس از رهایی از زندان، بهدلیل حساسیت پروندهام که وصف جرمیاش «توهین به مقدسات» بود (در حالی که در واقع بهخاطر انتقادهای تند و تیز از گروه طالبان و مقامات آن گروه بود) تلاش کردم ارتباط خود را با این گروههای دینی محدود نگه دارم. با گذشت زمان و احتیاط فراوان، دوباره با شماری از یاران دوران طلبگی و مدرسه رابطه برقرار شد؛ و برایم شگفتانگیز بود که این افراد برخلاف انتظار، همدلی عمیقی نشان میدادند. ریشهی این همدلی نه از همفکری و هماندیشی، بلکه از نفرت مشترک از طالبان سرچشمه میگرفت.
برخلاف تصور رایج میان بسیاری از روشنفکران و دانشگاهیان که گمان میکنند ملاها با روی کار آمدن حکومت اسلامی به قدرت، به منزلت رسیدهاند و نانشان در روغن است، واقعیت این است که بخش بزرگی از این دینبانان در تنگنا، بیاعتمادی و زیر ذرهبین دستگاه استخبارات با ترس و هراس زندگی میکنند.
ملاهای سنتی، که هیچگاه علاقهای به سیاست یا حکومت نداشته و بیشتر در دایرهی مناسک و تعلیمات سنتی در مسجد و مدرسه مشغولاند، امروز بهشدت تحت نظارتاند. خطبههای نماز جمعه از سوی حکومت تعیین میشود و سخنرانیها توسط مأموران نامعلوم استخبارات ضبط و ارزیابی میگردد.
اساتید شرعیات و ثقافت اسلامی نیز در فضای رعب و سکوت نفس میکشند. بسیاری از آنها تنها از اینکه هنوز شغلشان را از دست ندادهاند، خرسندند. جز شمار اندکی که با طالبان همفکرند، بقیه در قید سانسورند؛ در صنفهای دانشگاه جرأت اظهار نظر و ارایه پاسخهای سیاسی یا دینی برای دانشجویان را ندارند، زیرا هر پرسش و پاسخ ممکن است از سوی نمایندگان «امر به معروف» یا ماموران اشتخباراتی تفسیر سیاسی شود.
اخوانیها اما شاید از همه آسیبپذیرتر باشند. آنان که سابقهی فعالیتپهای طولانی در افغانستان دارند و جهاد فکری و مسلحانه در برابر شوروی و سپس در تقابل با قدرتهای خارجی داشتند و همواره سودای «اسلام سیاسی» در سر میپروراندند، اکنون کاملاً منزوی و بیقدرتاند. هرگونه تجمع، بسیج و نهادسازی حتی اگر بهظاهر برای دفاع از گروههایی اسلامی باشد، عملاً ممنوع است و اعضای آن مدام تهدید و احضار میشوند.
وضعیت حزبالتحریریها از این هم وخیمتر است. فعالیتهایشان متوقف شده، رهبران فکری و چهرههای فعال مجازیشان بازداشت یا ناپدید شدهاند. طالبان این گروه را نیروی خام و بالقوهی داعش تلقی میکنند، به ویژه اینکه جغرافیای فعالیتهایشان در سرزمینهای پارسیبان است. برخوردشان با آن بسیار خشن و بیرحمانه است.
اما بیش از همه، سلفیها (بهویژه سلفیهای جهادی و تندرو) هدف سرکوب قرار دارند. از نظر طالبان (حکومت اسلامی سنی دیوبندی) این جریان رقیب ایدئولوژیک و تهدیدی امنیتی است. بسیاری از پیروان این مکتب در زندانهای طالبان بهسر میبرند، شماری ناپدید شدهاند و سرنوشتشان نامعلوم است، نه از زندهشان درک است و نخ از مردهشان. خانوادههای این افراد هیچگاه جرات همگانی کردن سرنوشت ناپدید شدهگان را ندارند.
حتی صوفیان و اهل طریقت نیز از نظارت و فشار در امان نیستند؛ حکومت اسلامی سنی دیوبندی با هرگونه گرایش دینی خارج از قرائت خود، با بدگمانی برخورد میکند. حتی بسیاری روحانیون شیغه که گویا به این اندیشه بودند که با همپیمانی با طالبان میتوانند از گزند د.اعش در امان باشند، از شرایط نامطلوب و دشوارشان ناخرسندند؛ ولی مجبورند با ظراهر سازی روژگار را سپری کنند.
در گفتوگوهایی که با بسیاری از این روحانیان داشتهام، یکی از وجه مشترک همهشان شکایت از تبعیض قومی و مورد شیعیان تبعیض مذهبی است. طالبان را بهدلیل قومگرایی و انحصارطلبی متهم میکنند و میگویند جنبشی که زمانی با شعار وحدت اسلامی و جهاد علیه «کفار» شکل گرفته بود، اکنون حتی میان مسلمانان خود نیز مرز میکشد. بسیاری از آنان از این مینالند که در منابر و مساجد اجازهی اظهار نظر آزاد ندارند و در ادارهی دینی کشور نه بر اساس علم و تقوا، بلکه بر پایهی وابستگی قومی و زبانی تصمیم گرفته میشود.
…………………….
نویسنده: رسول پارسی عبدی، نویسنده و پژوهشگر حوزه مطالعات دینی
برگرفته شده از: صفحه فیسبوک رسول پارسی عبدی