برخی از رسانهها به نقل از منابعی گزارش دادهاند که زلمی خلیلزاد در سفر اخیرش به کابل، به طالبان مشوره داده که شماری از چهرههای سیاسی تاجیکتبار را در اداره خود سهم بدهند تا رژیم این گروه به لحاظ قومی فراگیرتر شود و مشروعیت داخلی کسب کند.
تلویزیون افغانستان انترنشنال به نقل از منابعی در کابل گزارش داده که آقای خلیلزاد در جریان این سفر با وزیر دفاع و شماری از مقامهای ارشد طالبان دیدار و با آنان ضمن گفتوگو درباره راههای گسترش روابط دوجانبه میان طالبان و امریکا، در مورد کسب مشروعیت داخلی طالبان نیز به این گروه پیشنهادهایی را مطرح کرده است. به گزارش افغانستان انترنشنال، یکی از پیشنهادهای خلیلزاد برای کسب مشروعیت رژیم طالبان، گماشتن برخی از چهرههای تاجیک در بدنه اداره این گروه بوده است.
این رسانه به نقل منبعی در کابل نوشته است: «خلیلزاد طالبان را تشویق کرده است تا چند تاجیک بیخاصیت را در اداره خود حذب کند تا مشروعیت حاصل کند.»
در این گزارش تصریح شده که خلیلزاد در گفتوگو با طالبان از چهار الی پنج اسم مشخص نام برده است اما این اسمها تا کنون علنی نشده است.
به گفته منابع افغانستان انترنشنال، خلیلزاد به طالبان گفته که برای فایق آمدن به مشکلات با پاکستان، طالبان نیاز دارند تا به یک شکلی مشروعیت کسب کنند و برای کسب مشروعیت شامل ساختن برخی چهرهها حتمی است.
آقای خلیلزاد روز چهارشنبه ۳۰ میزان/مهر، وارد کابل شد و تاکنون درباره هدف این سفر چیزی نگفته است. او در حال حاضر سمت رسمی در اداره ترامپ ندارد اما در ماههای گذشته در ترکیب هیأتهای امریکایی برای گفتوگو درباره آزادی گروگانهای امریکایی به کابل سفر کرده است.
اما طرح خلیلزاد برای طالبان در مورد گماشتن شماری از چهرههای تاجیکتبار، طرح تازه نیست. این طرح که در افغانستان به طرح«مخکش» معروف است، در زمان کرزی و غنی نیز مورد استفاده بود. مخکش اسم خانوادگی یکی از کارمندان اداره امور در ریاست جمهوری افغانستان در زمان حامد کرزی بود. او مثل خلیلزاد پیشنهاد داده بود که برای تامین مشارکت نمادین اقوام و تمثیل چهره فراقومی از حکومت، ازمیان اقوام غیرپشتون، افرادی در حکومت سهم داده شوند که به لحاظ تذکرهای تاجیک و هزاره و ازبیک باشند اما از نظر فهم و درک و شعور قومی و از نظر داشتن تعهد به ارزشهای قومی و هویتی، افراد فاقد دیدگاه و خنثی باشند. دلیل این امر این بود که کشورهای خارجی در آن زمان که حمایت گسترده از نظام میکردند، تاکید بر این داشتند که باید حکومت فراقومی باشد و همه گروههای قومی باید خود را در نظام سهیم باشند. اما یک مشارکت واقعی و معنادار، به این معنا بود که افراد صاحب دیدگاه و تعهد از اقوام غیرپشتون در حکومت شریک میشدند. چنین افرادی به صورت طبیعی داعیه و روایت قومی را در حکومت مطرح میکردند و در واقع مطالبهگر میبودند. مطالبهگر بودن آنان در واقع به این معنا بود که باید قدرت و ثروت به صورت عادلانه میان اقوام تقسیم شود. این چیزی بود که حاکمان پشتون آن را نمیخواستند. حاکمان پشتون میخواستند که از اقوام دیگر در قدرت شرکایی داشته باشند اما شرکای کم مدعا و بیداعیه. شرکایی که مثلا بخاطر وزیر و رییس شدن مدیون حاکمان پشتون باشند و به امتیازات دولتی که برای شخص خود شان و خانواده شان در نظرگرفته میشد، قانع و بسنده بوده و برای مردم و قوم شان چیزی طلب نمیکردند. در واقع تاکید جهانیان برای تشکیل حکومت فراگیر و عدم تعهد حاکمان پشتون به تشکیل حکومت فراگیر واقعی و معنادار، بنبستی ایجاد کرده بود که راه حل آن را یک کارمند اداره امور این گونه پیدا کرده بود. او گفته که مثلا تاجیکهای«بیخاصیت» را سهم حکومت بسازید و از نام و نشان شان برای اقناع تاجیکان استفاده کنید. خلیلزاد اکنون همان طرح را دوباره برای طالبان پیشنهاد کرده است.
روشن نیست که طالبان چه پاسخی به این پیشنهاد خلیلزاد دادهاند. اما یک چیز واضح است که طالبان و بیشتر از آنان حامیان بیرونی شان این را میدانند که بدون مشارکت اقوام تامین وحدت ملی و ایجاد یک حکومت با ثبات و قدرتمند امکانپذیر نیست. هیچ قومی به تنهایی در افغانستان نمیتوان حکومت کند. همه اقوام باید در قدرت سهیم باشند. اما بازهم این پرسش بی پاسخ میماند که مشارکت چگونه تامین شود. یک راه ساده و دمدستی همین طرح خلیلزاد یا در واقع طرح مخکش است. اما این طرح پایداری را تضمین نمیکند. شما میتوانید به سادگی آدمهای خودفروخته را از میان اقوام غیرپشتون تطمیع کنید و در ساختار مورد نظر تان جای بدهید و اسم حکومت را مشارکتی بگذارید. اما این کار شبیه شتردزدی به خم خم است. این طرح نمیتواند طوری اجرا شود که آگاهان اقوام از آن مطلع نشوند یا در برابر آن سکوت کنند.
با آدمهای بیخاصیت عدالت اجتماعی تامین نمیشود. در نتیجه مخالفتها و خصومتهای قومی هم فروکش نمیکند. این در حالی است که طالبان بر خلاف ساختار حکومت قبلی که اساساً یک ساختاری قانونی و مشارکتی بود، یک ساختار تک ساختی و تکقومی است. برای مشارک در رژیم طالبانی باید خیلی آدمهای بیخاصیت پیدا کنید. اگر پیدا کردن چنین آدمهایی در فضای به شدت قومی شده کنونی امکان پذیر هم باشد، تاثیرگذاری آنان بسیار اندک خواهد بود. امروزه اوضاع عمومی در افغانستان طوری است که همه مسایل قومی را تا حدی زیادی درک میکنند و صفبندیها تا حدود زیادی مشخص است. در چنین شرایطی بسیاری دشوار است که چند چهره بیخاصیت بتوانند دردی را برای طالبان درمان کنند.
اما اگر این گزارشها دقیق باشد که طالبان ضرورت تشکیل حکومت فراگیر یا فراقومی را درک کردهاند و یا حامی آنان امریکا به ضرورت چنین امری تاکید مجدانه کرده باشد، در آن صورت میتوان گفت که نفس امر یک گام به پیش به سوی درک واقعیت های عینی افغانستان است. اما میکانیزم اجرایی این طرح نمیتواند به این سادگی باشد که طالبان به چند چهره قومی خصوصی پیام دهند و با نشاندن آنان در چند کرسی نمایشی، مشکل را حل کنند. این کار نیاز به مطرح شدن در یک فضای بزرگ و چندجانبه دارد. باید با پا درمیانی سازمان ملل و چند کشور تاثیرگذار دیگر، نشست مشورتی بزرگی برگزار شود و روی چگونگی تشکیل حکومت فراگیر و تامین مشارکت اقوام یک چارچوب حقوقی مشخص آماده شود. این چیزی است که بعید است طالبان به آن آمادگی داشته باشند.
نویسنده: نورالله ولیزاده